خاطرات ما در کنار ارمیا

اولین روز رانندگی

1391/3/31 10:47
نویسنده : سمیه
621 بازدید
اشتراک گذاری
از اونجایی که گواهینامه رانندگیم رو ۴ -۵ سال بیش گرفتم و از اون موقع تا امسال که ماشین بخرم بشت رول نشسته بودم تقریبا رانندگی رو فراموش کرده بودم. از این رو از برادرم خواستم که یکی دو بار کنارم بشینه و حین رانندگی راهنماییم کنه. ( آخه همسری سرش شلوغ بود و نمی تونست در طول روز بیاد خونه و بریم تمرین). خلاصه مطلب اینکه برادرم طی دو جلسه یک ساعته مطالبی رو انتقال داد و من هم بشت رول نشستم. بعد از اون دو جلسه احساس کردم میتونم بدونمربیرانندگی کنم. از این رو با مرسده (خواهرم) تماس گرفتم و ازش خواستم یکشنبه بعد از کار بیاد خونه ما تا با هم بریم خونه مامانم. اونم گفت باشه. خلاصه که اومد و ارمیا ( هشت ماه و یک هفته )رو هم آماده کردیم و راه افتادیم.از بارکینگ در اومدم و راهی شدیم. به خیابون ولیعصر که رسیدیم کلاج ترمز کردم که با تسلط و آگاهی وارد و از عرض خیابون به سمت خیابون کارگربرم. ماشینا رو رد کردم و جلوی خط ویژه اتوبوس دوباره ایست کردم تا اتوبوس هم رد بشه وبعدش ما بریم که یهو ماشینم خاموش شد و دیگه روشن نشد.بلیس راهنمایی رانندگی درست جلوی ماسین ایستاده بود. شانس اوردم.گفتم چی کار کنم که بلیس گفت: خلاص کن تا حل بدم بری کنار.. خلاصه که رفتیم کنار. ماشینم رو به سمت کنار خیابون مدرس (اگه اشتباه نکنم) هدایت کردم و از صاحب سوبر مارکت اون محل خواستم تا کمکم کنه و کابوت بدیم بالا ببینیم جریان چیه. .... . خلاصه که برق از باطری به دینام نمی رفت تا ماشین روشن شه.در اون هاگیر واگیر ارمیا هم گریه می کرد و مرسده هم از بسش برنمی اومد که ساکتشکنه. خدایا چی کار کنم!.اون روز ماشین ما به سمت یه تعمیرگاه بکسل شد. بعد از یک ساعت همه چیز درست شد و ما راه افتادیم سمت خونه مامان و با یک ترافیک فوق العاده سنگین مواجه شدیم. اون روز بس که کلاج ترمز کرده بودم کف بای چبم سر شده بود.. این اولین تجربه رانندگی مستقل من بود. چه شود....
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)